صفحه اول
جستجو
Call Support
Email Address
صفحه اول
جستجو
Home نتیجه جستجو خاطرات ورود آزادگان ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹

خاطرات ورود آزادگان ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹

3 ماه پیش
541 دید

خاطرات ورود آزادگان ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹

۲۶ شهریورماه، روز بازگشت آزادگان عزیز به میهن اسلامی
امروز روزی است که قهرمانان صبور و مقاومی که سال‌ها زیر شکنجه‌ها و سختی‌های اسارت جان سپردند و هر روز، از درد و غربت دور از خانه، مبارزه کردند، دوباره قدم بر خاک پاک وطن گذاشتند. روزی که عشق به میهن، ایمان به خدا و دعای بی‌وقفه مادران و پدران چشم‌به‌راه، بر تاریکی اسارت پیروز شد.
این روز، نماد استقامت و آزادگی است؛ یادآور جان‌فشانی مردان و زنانی که حتی در تاریک‌ترین لحظات، امید را در دل نگه داشتند و اجازه ندادند روحشان در هم بشکند. امروز، به احترام همه آزادگان و یاد آن‌هایی که هرگز بازنگشتند، سر تعظیم فرود می‌آوریم و با صدای بلند می‌گوییم: شما قهرمانان واقعی این سرزمین هستید. باشد که خاطرات شما چراغ راه نسل‌های آینده باشد و ما قدر آزادی و امنیت را بهتر از همیشه بدانیم و پاس بداریم.
فصل: زندگی در اردوگاه‌های بی‌نام و نشان
به نام خدا
من، قدمعلی رضایی، یکی از همان آزادگانی هستم که سال‌ها نامی از ما حتی در فهرست صلیب سرخ ثبت نشده بود. ما را در اردوگاه‌هایی مخفی نگه می‌داشتند؛ اردوگاه‌هایی که نه نشانی داشتند و نه نامی. جایی که حتی خانواده‌هایمان هم نمی‌دانستند زنده‌ایم یا نه. در پرونده‌ها نوشته بودند: «مفقودالجسد»؛ انگار هرگز وجود نداشته‌ایم.
روزهای اسارت برای ما، زندگی در برزخ بود؛ نه مرده بودیم و نه زنده. شکنجه‌ها… هنوز هم نمی‌دانم چطور تعریف کنم. خیلی از آنچه بر ما گذشت را حتی امروز هم نمی‌توانم به زبان بیاورم. بعضی دردها آن‌قدر عمیق است که واژه‌ها از بیانش ناتوان‌اند.
بارها ناخن‌هایم را کشیدند، بدنم را به برق بستند، ساعت‌ها از پنجره آویزانم کردند. تابستان‌ها ما را در کانتینرهای فلزی می‌انداختند؛ گرمایی که پوست را می‌سوزاند و نفس را می‌برید. و از همه بدتر، عراقی‌ها ـ همان دشمن کینه‌توز ـ با آتش سیگار، تمام بدن اسرا را می‌سوزاندند. هنوز بسیاری از آزادگان، آثار همان سوختگی‌ها را بر بدن خود دارند؛ زخم‌هایی که نه‌تنها جسم، بلکه روح را نیز به یاد آن روزهای سیاه پیوند می‌زند.
صدای فریاد دوستانم هنوز در گوشم است؛ صداهایی که خاموش شد، اما هرگز از ذهنم پاک نشد. در آن سلول‌ها بارها آرزو کردم کاش شهید می‌شدم؛ کاش مثل دوستانم پر می‌کشیدم و دیگر این دوزخ را تجربه نمی‌کردم. اما زنده ماندم… شاید برای این‌که شاهد بمانم؛ شهادتی زنده از رنج‌های بی‌نام و نشان.
و در همان روزها که ما پشت میله‌ها نفس می‌کشیدیم، پدران و مادرانمان در غربت بی‌خبری، هر روز چشم‌به‌راه بودند. مادرم ـ که امروز دیگر در قید حیات نیست ـ با پای برهنه از این زیارتگاه به آن زیارتگاه می‌رفت، نذر می‌کرد، صدقه می‌داد، اشک می‌ریخت و از خدا فقط یک چیز می‌خواست:
«خدایا پسرم زنده باشد، حتی اگر زخمی برگردد.»
آن دعای مادر بود که به جانم قدرت می‌داد، حتی اگر صدای او را نمی‌شنیدم. سال‌ها بعد که برگشتم، خیلی از این خاطره‌ها را نتوانستم برای خانواده‌ام تعریف کنم. نه به خاطر این‌که نمی‌خواستم؛ به خاطر این‌که زبانم بند می‌آمد. بعضی دردها را نمی‌شود با واژه‌ها گفت، چون هر بار گفتنش یعنی دوباره تجربه کردنش.
با همه این‌ها… آنچه ما را زنده نگه داشت، ایمان بود و امید؛ یاد خانواده، یاد خاک وطن، یاد خدا. اگر زنده ماندم، به خاطر همان نوری بود که در دل تاریکی پیدا شد.
امروز که می‌نویسم، نه برای شکایت است و نه برای گلایه؛ برای این است که نسل بعد بداند آزادی و امنیتی که امروز دارند، بهایی داشت؛ بهایی به سنگینی جان دوستانی که بازنگشتند و زخم‌هایی که هنوز بر تن ماست.
…و حالا که این خاطرات را می‌نویسم، سال‌ها از آن روزها گذشته است؛ اما هر بار چشم‌هایم را می‌بندم، بوی رطوبت سلول‌ها، صدای فریاد دوستان و گرمای کشنده کانتینرهای آهنی را حس می‌کنم. شاید جسمم از اردوگاه بیرون آمد، اما روحم هنوز همان‌جا مانده است؛ میان میله‌ها، میان فریادها و دعاهای بی‌صدای مادرم.
امروز که نفس می‌کشم، می‌دانم این زندگی هدیه‌ای است؛ هدیه‌ای که با دعای مادر، صبر پدر و خون دوستان شهیدم به من رسید. وظیفه‌ام این است که روایت کنم، بگویم و نگذارم این حقیقت‌ها در سکوت گم شوند. این فصل از زندگی‌ام تمام شد، اما زخم‌هایش همیشه با من است… زخم‌هایی که یادآور می‌شوند آزادی، چه بهایی داشت.
خادم خادم شما رضایی

اصفهان. نجف آباد نقشه گوگل رو ببین

دیدگاه خود را بنویسید

میهمان(غیرعضو)
لطفا یک دیدگاه ثبت نمایید
عکس بیار
حداقل حروف: 8
قدمعلی رضائی
سابقه عضویت: 5 ماه
کاربر انلاین نیست
اصفهان نجف آباد
نمایش همه مطالب این شخص
نشان کن
گزارش تخلف و ایراد
دوستان گرامی: خواهشمنداست این سایت را به دوستان معرفی نمایید و حتما دیدگاه و نظر خود را هم ثبت نمایید/ حتما یک یا چند تصویر هم دراین سایت ارسال نمایید/ با تشکر ازشما دوستان آزاده

آموزش سریع و ساده سایت:

3 فصل متفاوت 5 نفر آزاده اصفهان
تصاویر آزادگان ایران - ثبت تصاویر و خاطرات