صفحه اول
جستجو
Call Support
Email Address
صفحه اول
جستجو
Home نتیجه جستجو خاطره از زبان دکتر حسین قاسم زاده

خاطره از زبان دکتر حسین قاسم زاده

12 ماه پیش
325 دید

خاطره از زبان دکتر حسین قاسم زاده

انا لله و انا الیه راجعون
  یه خاطره از زبان دکتر حسین قاسم زاده اعلی الله مقامه ؛ هنوز خوب به یاد دارم که در چهارم اسفند سال ۹۲ وقتی برای اولین بار بعدِ ۲۸ سال اندی به دیدن سید عباس خرمی رفتم همان سید بزرگواری که حزب بعث سخت در تعقیبش بودو پاییز ۶۴ اومدن سراغش تو اردوگاه موصل1که دوستان کاملا یادشونه اما بحمدالله دیگه در اردوگاه نبود و در مبادلهٔ اسرای مجروج به ایران آمده بود چون پاش از ناحیه قوزک موقع اسارت قطع گردید آن روز خبر سلامتی ایشان را به دکتر و تعدادی از رفقا دادم که از سید بی‌خبر بودند جالب اینجاست که هیچ کدام به اندازه دکتر احساس خوشحالی ننمودند از آن موقع به بعد هر وقت به دکتر زنگ می‌زدم و جویای حال شریفشون می شدم بعد از سلام و احوال پرسی بلافاصله می‌گفت آقا منصور آقا سید ما چطوره سلام منو بهش برسون ؛ تا اینکه یه روز رفتم خدمت دکتر و ازش پرسیدم نظرتان درمورد شِفا یافتن سید عباس خرمی چیه؟گفت آقای جدیدی سید بسیار آدم دوستداشتنی و محترمی می باشد ؛ ۶ماه بیمار من بود هرچند روزی یه بارمعاینه‌اش می‌کردم فتق شماره سه داشت و هیچ راهی جز عمل جراحی براش وجود نداشت از طرف دیگه هم احساس امنیت برای سید نمی‌کردم می‌ترسیدم بره بیمارستان و لو بره چون کاملا می شناختمش تا اینکه یه روز صبح بعدِ سوت آمار آقای بهروز غلامحسین‌زاده گفت دکتر نمی‌دونم چه خبره تعداد زیادی جلو در بهداری صف کشیدن ؛ اومدم بیرون دیدم بله آقا بهروز درست میگه حدود ۲۰۰ نفر توصف ایستادند ؛ و چنین فرمود آقا منصور اگه یادتون باشه وقتی سوت آمار صبح زده می شد بچه‌ها مثل تیر به سمت دستشوی می دویدندچون قریب به ۱۶ الی ۱۷ ساعت درهای آسایشگاه به روشون بسته بود و نیاز مبرم به دسشویی داشتند تا منو دیدند یکی گفت دکتر یه دست رو سَرَم بکش دیگری گفت دکتر یه دست رو سینه و چشمم بکش تعجب کردم گفتم نکنه اول صبح دیونه شدید یا اینکه منو مسخره می‌کنیددیدم یکی گفت نه به خدا ؛ نه دیونه شدیم ؛ نه تو را مسخره می کنیم سید عباس شِفا پیدا کرده ؛ من اصلا باورم نشد به خودم گفتم یه شکم پاره چطور ممکنه بدون عمل خوب بشه ؛ چون همهٔ پزشکان دنیا میگن که فلان مریضی با فلان دارو خوب میشه یابا فلان عمل جراحی اصلاً اعتقادی به این چیزها ندارند ؛ سید را صدا زدم اومد گفتم این حرفا چیه می‌زنی ؟ شِفا یافتن چیه ؟ گفت دکترجان من دیشب کلی اذیت شدم ؛ من اصلاً باورم نمی‌شد شفا پیدا کرده باشه گفتم رو زمین دراز بکش هر دو دست را زیر سرت بذار و بلند شو چندبار این کار را انجام داد گفتم حالا بایست و چندبار بشین و بلند شو دیدم هر چی گفتم انجام دادواحساس درد نکرد؛ بعد رو زمین دراز کشید معاینش کردم دست رو آن قسمت پارگی شکم که می دونستم کجاست کشیدم اثری از آن پیدا نکردم سمت دیگه دست کشیدم دیدم نه هیچ آثاری از فتق وجود نداردکه یهو بی اختیار نشستم کنار دیوار و هرچی که از پزشکی می دونستم از یادم رفت ؛ و در حالی که یکی دو تا از پرسنل سالمندان هم شاهد صحبت دکتر بودن اینجور صحبتش را ادامه داد بعد معاینه از سید پرسیدم خُب آقاسید عزیز دیشب چه اتفاقی براتون افتاد؟بفرمائید؟که فرمود دکتر حسین دیشب قبل از نماز صبح در عالم خواب دیدم درِبهداری باز شد دو نفروارد بهداری شدند یکیشون که چفیه سبزی دور گردنش انداخته بود ابتدا پیش شما اومد گفت دکتر حسین مواظب اسرا باش بعد اومدبالا سرمن در حالی که دراز کشیده بودم پرسید چته ؟ گفتم دلم درد میکنه دست مبارکش را رو دلم گذاشت گفتم می‌خوای چیکار کنی ؟ به این مضمون فرمود می‌خوام خوبت کنم من که اون آقا را نمی‌شناختم بهش گفتم من باید برم عمل کنم ؛ درهمان حال که دست مبارکش را روی پارگی شکمم کشید درد یهو قطع شد؛ خواستند تشریف ببرند از اون آقایی که همراش بود پرسیدم این آقا کیه؟ گفت نشناختیش ؟گفتم نه ؛ فرمود این آقا اباعبدالله الحسین (ع) است که مادرش دیروز سفارش شما را بهش نمود ؛ و چنین به سخنان دل نشین ادامه داد من پزشک بهداری اردوگاه بودم و خستگی درکارِ مداوای دوستان برام معنا و مفهومی نداشت چه قبلِ شِفا یافتن سید و چه بعدِ آن و در مدت ۸ سال اسارتم تعداد زیادی عمل جراحی ( در آوردن ترکش از بدن همبندان در اردوگاه ) انجام دادم که الحمدلله همه با موفقیت انجام شد از جمله ترکشی که از شکم مسعود پرویز حمیدی در آوردم ؛و با آن همه کمبود وسایل پزشکی و دارو خوشبختانه برا هیچ کدام از همبندان آزاده مشکلی بوجود نیامد ؛ میدونی چرا منصور جان ؟ گفتم نه ؛که با چهره ای خندان فرمودآخه مرد حسابی من در اردوگاه نمایندهٔ امام حسین( ع )بودم و مورد تایید حضرتش
روحش شاد و یادش گرامی باد
وازشفاعت امام حسین ع بهره مند گردد
به ذکر صلوات برمحمد و ال محمد
ضمناً همبندان عزیزِ بزرگوار عین فرمایشان مرحوم دکتر حسین در مورد خواب سید عباس خرمی را از زبان خود سید در سال ۹۲ شنیدم که قبلا در فضای مجازی ارسال گردید

دیدگاه خود را بنویسید

میهمان(غیرعضو)
لطفا یک دیدگاه ثبت نمایید
عکس بیار
حداقل حروف: 8
محمدمهدی آزاده
سابقه عضویت: 1 سال
کاربر انلاین نیست
نمایش همه مطالب این شخص
نشان کن
گزارش تخلف و ایراد
دوستان گرامی: خواهشمنداست این سایت را به دوستان معرفی نمایید و حتما دیدگاه و نظر خود را هم ثبت نمایید/ حتما یک یا چند تصویر هم دراین سایت ارسال نمایید/ با تشکر ازشما دوستان آزاده

آموزش سریع و ساده سایت:

3 فصل متفاوت 5 نفر آزاده اصفهان
تصاویر آزادگان ایران - ثبت تصاویر و خاطرات